گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلد هفتم
2 / 11ندای فرشته


الکافی به نقل از رَزین ، از امام صادق علیه السلام : هنگامی که حسین به علی علیه السلام را با شمشیر زدند و سرنگون شد و قاتل ، بریدن سرش را آغاز کرد ، مُنادی ای از دل عرش، ندا داد : ای امّت سرگردانی که پس از پیامبرتان گم راه شدید ! خداوند ، شما را به [درک ]عید قربان و عید فطر ، موفّق ندارد ! به خدا سوگند ، آنان، نه توفیق یافتند و نه توفیق خواهند یافت [که عیدی را درک کنند] ، تا آن گاه که انتقام خون حسین علیه السلام گرفته شود .

علل الشرائع به نقل از محمّد بن اسماعیل رازی : به امام جواد علیه السلام گفتم : فدایت شوم ! در باره عامّه چه می گویی؟ روایت شده است که آنان موفّق به [درک] روزه نمی شوند . امام جواد علیه السلام به من فرمود : «هان که نفرین فرشته ، در حقّ ایشان مستجاب شده است!» . گفتم : فدایت شوم ! این چگونه است؟ فرمود : «هنگامی که مردم ، حسین علیه السلام را کشتند ، خداوندت به فرشته ای فرمان داد که ندا دهد : ای امّت ستمکاری که خاندان پیامبر خود را کشتید ! خداوند ، شما را به [درک] روزه و عید فطر ، موفّق ندارد » . در روایت دیگری آمده است : «به [درک] عید فطر و عید قربان» .



2 / 12صُراخُ جَبرَئیلَ4888.عنه علیه السلام :کامل الزیارات عن الحلبی :قالَ لی أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : لَمّا قُتِلَ الحُسَینُ علیه السلام سَمِعَ أهلُنا قائِلاً یَقولُ بِالمَدینَهِ : الیَومَ نَزَلَ البَلاءُ عَلی هذِهِ الاُمَّهِ ، فَلا تَرَونَ فَرَحا حَتّی یَقومَ قائِمُکُم ، فَیَشفِیَ صُدورَکُم ، ویَقتُلَ عَدُوَّکُم ، ویَنالَ بِالوِترِ (1) أوتارا .

فَفَزِعوا مِنهُ وقالوا : إنَّ لِهذَا القَولِ لَحادِثا قَد حَدَثَ ما لا نَعرِفُهُ ، فَأَتاهُم خَبَرُ قَتلِ الحُسَینِ علیه السلام بَعدَ ذلِکَ ، فَحَسَبوا ذلِکَ ، فَإِذا هِیَ تِلکَ اللَّیلَهُ الَّتی تَکَلَّمَ فیهَا المُتَکَلِّمُ .

فَقالَ لَهُ : جُعِلتُ فِداکَ ، إلی مَتی أنتُم ونَحنُ فی هذَا القَتلِ وَالخَوفِ وَالشِّدَّهِ ؟

فَقالَ : حَتّی یَأتِیَ سَبعونَ فَرَجا أجواب (2) ، ویَدخُلَ وَقتُ السَّبعینَ ، فَإِذا دَخَلَ وَقتُ السَّبعینَ أقبَلَتِ الرّایاتُ تَتری کَأَنَّها نِظامٌ ، فَمَن أدرَکَ ذلِکَ الوَقتَ قَرَّت عَینُهُ ، إنَّ الحُسَینَ علیه السلام لَمّا قُتِلَ أتاهم آتٍ وهُم فِی العَسکَرِ فَصَرَخَ ، فَزُبِرَ .

فَقالَ لَهُم : وکَیفَ لا أصرُخُ ورَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله قائِمٌ یَنظُرُ إلَی الأَرضِ مَرَّهً وإلی حِزبِکُم مَرَّهً ، وأنَا أخافُ أن یَدعُوَ اللّهَ عَلی أهلِ الأَرضِ ، فَأَهلِکَ فیهِم .

فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : هذا إنسانٌ مَجنونٌ .

فَقالَ التَّوّابونَ : تَاللّهِ ، ما صَنَعنا لِأَنفُسِنا ، قَتَلنا لِابنِ سُمَیَّهَ سَیِّدَ شَبابِ أهلِ الجَنَّهِ ، فَخَرَجوا عَلی عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ ، فَکانَ مِن أمرِهِم ما کانَ .

قالَ : فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداکَ ، مَن هذَا الصّارِخُ ؟ قالَ : ما نَراهُ إلّا جَبرئیلَ علیه السلام ، أما إنَّهُ لَو اُذِنَ لَهُ فیهِم لَصاحَ بِهِم صَیحَهً یَخطِفُ بِهِ أرواحَهُم مِن أبدانِهِم إلَی النّارِ ، ولکِن اُمهِلَ لَهُم لِیَزدادوا إثما ؛ ولَهُم عَذابٌ ألیمٌ . (3) .

1- .. الوِتْرُ بالکسر : الذحل والثأر ، فیقال : طلب بذحله ، أی بثأره (المصباح المنیر : ص 647 «وتر» ، و ص 206 «ذحل») .
2- .کذا فی المصدر ، وفی بحار الأنوار : «حتّی مات سبعون فرخا أخوأب» ، وکلاهما لا یخلو من تصحیف .
3- .کامل الزیارات : ص 553 ح 843 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 172 ح 21 .



2 / 12فریادِ جبرئیل علیه السلام

4889.عنه علیه السلام :کامل الزیارات به نقل از حلبی : امام صادق علیه السلام به من فرمود : «هنگامی که حسین علیه السلام کشته شد ، خانواده ما شنیدند که کسی در مدینه می گوید : امروز ، بلا بر این امّت فرود آمد . دیگر روز خوشی نخواهید دید ، تا قائم شما قیام کند و سینه هایتان را شفا دهد و دشمنتان را بکشد و انتقام خون ها را بگیرد .

مردم از این ندا ، وحشت کردند و گفتند : این سخن ، بر اثر حادثه ای است که اتّفاق افتاده است و ما از آن بی اطّلاعیم . سپس خبرِ کشته شدن حسین علیه السلام [به مدینه ]رسید . آن را که حساب کردند ، همان شبی بود که این ندا به گوش رسیده بود» .

به امام صادق علیه السلام گفتم : فدایت شوم ! تا کی شما و ما ، در این کشتار و هراس و سختی خواهیم بود؟

امام علیه السلام فرمود : «تا آن هنگامی که هفتاد ... (1) بیاید و زمان هفتاد برسد . هنگامی که وقت هفتاد برسد ، پرچم ها (نشانه ها) پشت سر هم و مانند دانه های تسبیح ، پیش می آیند . هر کس آن روزگار را درک کند ، چشمش روشن خواهد شد .

هنگامی که حسین علیه السلام کشته شد ، کسی به میان لشکر ابن زیاد رفت و فریادی کشید . او را باز داشتند . او به ایشان گفت : چگونه فریاد نکشم ، در حالی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ایستاده است و یک بار به آسمان می نگرد و یک بار به دسته شما ؟!من می ترسم که بر ساکنان زمین ، نفرین کند و من هم میان آنان هلاک شوم !

آنان به یکدیگر گفتند : این ، انسانی دیوانه است .

توبه کنندگان گفتند : به خدا سوگند ، ما برای خود ، کاری نکردیم . سَرور جوانان بهشت را برای فرزند سمیّه کشتیم .

آنان بر عبید اللّه بن زیاد ، شوریدند و کارشان به آن جا رسید که می دانی» .

به امام علیه السلام گفتم : فدایت شوم ! این فریاد کننده ، که بود؟

فرمود : «ما او را جز جبرئیل علیه السلام نمی دانیم . هان که اگر اجازه داشت ، فریادی بر سر آنان می کشید که روح را از پیکرشان می ربود و به دوزخ می بُرد ؛ امّا به آنان مهلت داده شد تا بر گناهشان بیفزایند و عذابی دردناک ، در انتظار آنهاست» . .

1- .در منبع ، به جای نقطه چین ، چند کلمه ناخواناست که به احتمال فراوان ، تصحیف شده است .



2 / 13نِداءُ مُنادٍ بِالمَدینَهِ لا یُری شَخصُهُتاریخ الطبری عن عمرو بن عکرمه :أصبَحنا صَبیحَهَ قَتلِ الحُسَینِ علیه السلام بِالمَدینَهِ ، فَإِذا مَولیً لَنا یُحَدِّثُنا ، قالَ : سَمِعتُ البارِحَهَ مُنادِیا یُنادی ، وهُوَ یَقولُ : أیُّهَا القاتِلونَ جَهلاً حُسَیناأبشِروا بِالعَذابِ وَالتَّنکیلِ کُلُّ أهلِ السَّماءِ یَدعو عَلَیکُممِن نَبِیٍّ ومَلأَکٍ (1) وقَبیلِ قَد لُعِنتُم عَلی لِسانِ ابنِ داوودَ وموسی وحامِلِ الإِنجیلِ (2)

.

1- .مَلْأک : أی مَلک ، والأصل فیه الهمز ، ثمّ حذفت همزته لکثره الاستعمال ، (راجع : النهایه : ج 4 ص 359 «ملک») .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 467 و ص 393 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 580 بزیاده «ومکث الناس شهرین أو ثلاثه کأنّما تُلطخ الحوائط بالدماء ساعه تطلع الشمس حتّی ترتفع» فی آخره ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 240 ، کفایه الطالب : ص 443 کلاهما عن اُمّ سلمه وفیهما «تنوح الجنّ» بدل «منادیا ینادی» ؛ کامل الزیارات : ص 196 الرقم 276 ، مثیر الأحزان : ص 108 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 168 الرقم 1109 عن أبی جرثومه الکلبی ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 63 وفیه «سمع نوح الملائکه فی أوّل منزل نزلوا قاصدین إلی الشام : أیّها ...» وکلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 238 الرقم 6 .



2 / 13ندای ندا دهنده ای در مدینه که دیده نمی شد

تاریخ الطبری به نقل از عمرو بن عِکرَمه : صبح روزی که حسین علیه السلام کشته شد ، یکی از وابستگان ما در مدینه ، برایمان می گفت که شب پیش ، شنیده که مُنادی ای ندا می داده و می گفته است : ای قاتلان نادان حسین !مژده باد شما را به عذاب و مجازات ! همه آسمانیان ، شما را نفرین می کنند ،از پیامبر و فرشته تا دیگران . بر زبان پسر داوود ، لعنت شده ایدو نیز بر زبان موسی و آورنده انجیل . (1)



1- .در الکامل فی التاریخ ، این افزوده وجود دارد که : مردم ، دو یا سه ماه ، درنگ کردند و گویی در آن لحظه هایی که خورشید می دمید و بالا می آمد ، دیوارها را خون گرفته بود .



الإرشاد :لَمّا کانَ اللَّیلُ مِن ذلِکَ الیَومِ الَّذی خَطَبَ فیهِ عَمرُو بنُ سَعیدٍ بِقَتلِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام بِالمَدینَهِ ، سَمِعَ أهلُ المَدینَهِ فی جَوفِ اللَّیلِ مُنادِیا یُنادی ، یَسمَعونَ صَوتَهُ ولا یَرَونَ شَخصَهُ : أیُّهَا القاتِلونَ جَهلاً حُسَیناأبشِروا بِالعَذابِ وَالتَّنکیلِ کُلُّ أهلِ السَّماءِ یَدعوا عَلَیکُممِن نَبِیٍّ ومَلأَکٍ وقَبیلِ قَد لُعِنتُم عَلی لِسانِ ابنِ داوودَ وموسی و صاحِبِ الإِنجیلِ (1)

2 / 14یُبسُ شَجَرَهِ اُمِّ مَعبَدٍربیع الأبرار عن هند بنت الجون :نَزَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله خَیمَهَ خالَتی اُمِّ مَعبَدٍ ، فَقامَ مِن رَقدَتِهِ ، فَدَعا بِماءٍ ، فَغَسَلَ یَدَیهِ ، ثُمَّ تَمَضمَضَ ، ومَجَّ فی عَوسَجَهٍ (2) إلی جانِبِ الخَیمَهِ ، فَأَصبَحنا وهِیَ کَأَعظَمِ دَوحَهٍ ، وجاءَت بِثَمَرٍ کَأَعظَمِ ما یَکونُ فی لَونِ الوَرسِ ، ورائِحَهِ العَنبَرِ ، وطَعمِ الشَّهدِ ، ما أکَلَ مِنها جائِعٌ إلّا شَبِعَ ، ولا ظَمآنُ إلّا رَوِیَ ، ولا سَقیمٌ إلّا بَرِئَ ، ولا أکَلَ مِن وَرَقِها بَعیرٌ ولا شاهٌ إلّا دَرَّ لَبَنُها ، فَکُنّا نُسَمّیهَا المُبارَکَهَ ، ویَنتابُنا مِنَ البَوادی مَن یَستَسقی بِها ، ویُزَوِّدُ مِنها . حَتّی أصبَحنا ذاتَ یَومٍ ، وقَد تَساقَطَ ثَمَرُها ، وصَغُرَ وَرَقُها ، فَفَزِعنا ، فَما راعَنا إلّا نَعیُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . ثُمَّ إنَّها بَعدَ ثَلاثینَ سَنَهً أصبَحَت ذاتَ شَوکٍ ، مِن أسفَلِها إلی أعلاها ، وتَساقَطَ ثَمَرُها ، وذَهَبَت نَضرَتُها ، فَما شَعَرنا إلّا بِمَقتَلِ أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَما أثَمَرَت بَعدَ ذلِکَ ، وکُنّا نَنتَفِعُ بِوَرَقِها . ثُمَّ أصبَحنا وإذا بِها قَد نَبَعَ مِن ساقِها دَمٌ عَبیطٌ ، وقَد ذَبَلَ وَرَقُها ، فَبَینا نَحنُ فَزِعینَ إذ أتانا خَبَرُ مَقتَلِ الحُسَینِ علیه السلام ، ویَبِسَتِ الشَّجَرَهُ عَلی أثَرِ ذلِکَ وذَهَبَت . (3)

.

1- .الإرشاد : ج 2 ص 124 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 280 ، الملهوف : ص 208 نحوه ، روضه الواعظین : ص 213 ولیس فیه صدره إلی «بالمدینه» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 123 .
2- .العَوسَجُ : شجر من شجر الشوک ، وله ثمر أحمر مدوّر کأنّه خرز العقیق ، واحِدَتُه عَوسَجَه (لسان العرب : ج 2 ص 324 «عسج») .
3- .ربیع الأبرار : ج 1 ص 285 ؛ کشف الغمّه : ج 1 ص 25 وفیه «یستشفی» بدل «یستسقی» ، الثاقب فی المناقب : ص 111 ح 107 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 111 کلاهما نحوه .



الإرشاد :شبِ همان روزی که عمرو بن سعید ، کشته شدن امام حسین علیه السلام را در خطابه ای در مدینه اعلام کرد ، مردم مدینه در دل شب ، ندای منادی ای را شنیدند که صدایش را می شنیدند ؛ امّا خودِ او را نمی دیدند : ای قاتلان نادان حسین !مژده باد شما را به عذاب و مجازات ! همه آسمانیان ، شما را نفرین می کننداز پیامبر و فرشته ، تا دیگران . بر زبان پسر داوود ، لعنت شده ایدو نیز بر زبان موسی و آورنده انجیل .

2 / 14خشک شدن درخت اُمّ معبد

ربیع الأبرار به نقل از هند دختر جَون : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر خیمه خاله ام ، امّ مَعبد ، فرود آمده بود و هنگامی که از خواب برخاست ، آبی خواست و دستانش را شست و در دهان گرداند و آن را در پای درختچه خاری ، (1) از دهان بیرون ریخت . آن درختچه ، درخت خاری بزرگ شد و میوه هایی بس بزرگ به رنگ سرخ و بوی عنبر و مزه عسل ، به بار آورد که هر گرسنه و تشنه و بیماری که از آن می خورد ، سیر و سیراب و تن درست می شد ، و هر شتر و گوسفندی که از برگ آن می خورد ، شیرش افزون می گشت . ما آن را «مبارک» می نامیدیم و برخی بادیه نشینان ، پیوسته از آن ، آب و توشه بر می گرفتند . (2) تا این که روزی برخاستیم و دیدیم میوه هایش ریخته و برگ هایش کوچک شده است . بیمناک شدیم و چیزی نگذشت که خبر وفات پیامبر صلی الله علیه و آله رسید . سی سال بعد ، از پایین تا بالای آن را خار گرفت و میوه اش ریخت و سرسبزی اش رفت . آن گاه بود که ما از شهادت امیر مؤمنان علی علیه السلام آگاه شدیم و پس از آن ، دیگر میوه نداد و ما تنها از برگش بهره می بردیم . روزی برخاستیم و دیدیم از ساقه اش خون تازه تراویده و برگ هایش پژمرده شده است . در بیم و هراس بودیم که ناگاه ، خبر شهادت حسین علیه السلام به ما رسید و در پیِ آن ، درخت ، خشک شد و از میان رفت .



1- .واژه «عَوسَجه (خارْ درخت)» که در متن عربی آمده است ، بر درختچه خاری اطلاق می شود که میوه ای سرخ رنگ و گرد ، مانند نگین عقیق دارد .
2- .در کشف الغمّه آمده است : و از آن ، شفا و توشه می گرفتند.



مقتل الحسین علیه السلام للخوارمی عن هند بنت الجون :نَزَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِخَیمَهِ خالَتی ، ومَعَهُ أصحابٌ لَهُ ، فَکانَ مِن أمرِهِ فِی الشّاهِ ما قَد عَرَفَهُ النّاسُ ، فَقالَ (1) فِی الخَیمَهِ هُوَ وأصحابُهُ حَتّی أبرَدَ ، وکانَ الیَومُ قائِظا (2) شَدیدا حَرُّهُ . فَلَمّا قامَ مِن رَقدَتِهِ دَعا بِماءٍ ، فَغَسَلَ یَدَیهِ ، فَأَنقاهُما ، ثُمَّ مَضمَضَ فاهُ ، ومَجَّهُ عَلی عَوسَجَهٍ کانَت إلی جَنبِ خَیمَهِ خالَتی ثَلاثَ مَرّاتٍ ... ثُمَّ قالَ : إنَّ لِهذِهِ العَوسَجَهِ شَأنا . ثُمَّ فَعَلَ مَن کانَ مَعَهُ مِن أصحابِهِ مِثلَ ذلِکَ ، ثُمَّ قامَ فَصَلّی رَکعَتَینِ ، فَعَجِبتُ أنَا وفَتَیاتُ الحَیِّ مِن ذلِکَ ، وما کانَ عَهدُنا بِالصَّلاهِ ، ولا رَأَینا مُصَلِّیا قَبلَهُ . فَلَمّا کانَ مِنَ الغَدِ أصبَحنا وقَد عَلَتِ العَوسَجَهُ ، حَتّی صارَت کَأَعظَمِ دَوحَهٍ عالِیَهٍ وأبهی ، وقَد خَضَدَ (3) اللّهُ شَوکَها ، ووَشَجَت عُروقُها وکَثُرَت أفنانُها (4) ، وَاخضَرَّ ساقُها ووَرَقُها ، ثُمَّ أثمَرَت بَعدَ ذلِکَ ، فَأَینَعَت بِثَمَرٍ کانَ کَأَعظَمِ ما یَکونُ مِنَ الکَمأَهِ فی لَونِ الوَرسِ المَسحوقِ ، ورائِحَهِ العَنبَرِ ، وطَعمِ الشَّهدِ . وَاللّهِ ، ما أکَلَ مِنها جائِعٌ إلّا شَبِعَ ، ولا ظَمآنُ إلّا رَوِیَ ، ولا سَقیمٌ إلّا بَرَأَ ، ولا ذوحاجَهٍ وفاقَهٍ إلَا استَغنی ، ولا أکَلَ مِن وَرَقِها بَعیرٌ ولا ناقَهٌ ولا شاهٌ إلّا سَمِنَت ، ودَرَّ لَبَنُها ، فَرَأَینَا النَّماءَ وَالبَرَکَهَ فِی أموالِنا مُنذُ یَومَ نَزَلَ صلی الله علیه و آله ، وأخصَبَت بِلادُنا وأمرَعَت ، فَکُنّا نُسَمّی تِلکَ الشَّجَرَهَ المُبارَکَهَ ، وکانَ یَنتابُنا مَن حَولَنا مِن أهلِ البَوادی ، یَستَظِلّونَ بِها ، ویَتَزَوَّدونَ مِن وَرَقِها فِی الأَسفارِ ، ویَحمِلونَ مَعَهُم لِلأَرضِ القِفارِ ، فَیَقومُ لَهُم مَقامَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ . فَلَم تَزَل کَذلِکَ وعَلی ذلِکَ حَتّی أصبَحنا ذاتَ یَومٍ ، وقَد تَساقَطَ ثِمارُها ، وَاصفَرَّ وَرَقُها ، فَأَحزَنَنا ذلِکَ ، وفَزِعنا مِن ذلِکَ ، فَما کانَ إلّا قَلیلٌ حَتّی جاءَ نَعیُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَإِذا هُوَ قَد قُبِضَ ذلِکَ الیَومَ . فَکانَت بَعدَ ذلِکَ تُثمِرُ ثَمَرا دونَ ذلِکَ فِی العِظَمِ وَالطَّعمِ وَالرّائِحَهِ ، فَأَقامَت عَلی ذلِکَ نَحوَ ثَلاثینَ سَنَهً ، فَلَمّا کانَ ذاتَ یَومٍ أصبَحنا ، وإذا بِها قَد شاکَت مِن أوَّلِها إلی آخِرِها ، وذَهَبَت نَضارَهُ عیدانِها ، وتَساقَطَت جَمیعُ ثَمَرَتِها ، فَما کانَ إلّا یَسیرٌ حَتّی وافی خَبَرُ مَقتَلِ أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، فَما أثمَرَت بَعدَ ذلِکَ ، لا قَلیلاً ولا کَثیرا ، وَانقَطَعَ ثَمَرُها ، ولَم نَزَل نَحنُ ومَن حَولَنا نَأخُذُ مِن وَرَقِها ، ونُداوی بِهِ مَرضانا ، ونَستَشفی بِهِ مِن أسقامِنا . فَأَقامَت عَلی ذلِکَ بُرهَهً طَویلَهً . ثُمَّ أصبَحنا ذاتَ یَومٍ ، فَإِذا بِها قَدِ انبَعَثَ مِن ساقِها دَمٌ عَبیطٌ ، وإذا بِأَوراقِها ذابِلَهٌ تَقطُرُ دَما کَماءِ اللَّحمِ ، فَقُلنا : قَد حَدَثَت حادِثَهٌ عَظیمَهٌ ، فَبِتنا لَیلَتَنا فَزِعینَ مَهمومینَ نَتَوَقَّعُ الحادِثَهَ ، فَلَمّا أظلَمَ اللَّیلُ عَلَینا سَمِعنا بُکاءً وعَویلاً مِن تَحتِ الأَرضِ ، وجَلبَهً شَدیدَهً ورَجَّهً ، وسَمِعنا صَوتَ نائِحٍ یَقولُ : أیَابنَ النَّبِیِّ ویَابنَ الوَصِیِّبَقِیَّهَ ساداتِنا الأَکرَمینا وکَثُرَ الرَّنینُ وَالأَصواتُ ، فَلَم نَفهَم کَثیرا مِمّا کانوا یَقولونَ ، فَأَتانا بَعدَ ذلِکَ خَبَرُ قَتلِ الحُسَینِ علیه السلام ، ویَبِسَتِ الشَّجَرَهُ وجَفَّت ، وکَسَرَتهَا الأَریاحُ وَالأَمطارُ ، فَذَهَبَت ودَرَسَ أثَرُها . قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ مُحَمَّدٍ الأَنصارِیُّ : فَلَقیتُ دِعبِلَ بنَ عَلِیٍّ الخُزاعِیَّ فی مَدینَهِ الرَّسولِ صلی الله علیه و آله ، فَحَدَّثتُهُ بِهذَا الحَدیثِ ، فَلَم یُنکِرهُ . (5)

.

1- .القَیلوله : نومه نصف النهار ، قال یقیل (لسان العرب : ج 11 ص 577 «قیل») .
2- .القَیْظ : شدّه الحرّ ، والقَیظ : الفصل الذی یسمّیه الناس الصیف (المصباح المنیر : ص 521 «قیظ») .
3- .الخضد : نزع الشوک عن الشجر (العین : ص 228 «خضد») .
4- .الفَنَن : الغصن ، جمعه أفنان (القاموس المحیط : ج 4 ص 256 «فنن») .
5- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 98 ، بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2648 عن هند بنت النجود نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 233 ح 1 .



مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :هند دختر جَون ، نقل کرده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با همراهانش به خیمه خاله ام (اُمّ مَعبد) فرود آمد و ماجرایش با گوسفند را همه می دانند . پیامبر صلی الله علیه و آله و همراهانش در خیمه به خواب نیم روز رفتند ، تا از دمای هوای بسیار داغ آن روز ، اندکی کاسته شد . پیامبر صلی الله علیه و آله هنگامی که از خواب برخاست ، آبی خواست و دستانش را شست و آنها را تمیز کرد و سپس آب را سه بار در دهان چرخاند و آن را در پای درختچه خاری ریخت که کنار خیمه خاله ام بود ... . سپس فرمود : «این درخت خار ، منزلتی دارد» . آن گاه ، همراهان ایشان نیز همین گونه کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله برخاست و دو رکعت نماز گزارد و من و جوانان قبیله ، از این کار ، شگفت زده شدیم ؛ زیرا از نماز ، اطّلاعی نداشتیم و پیش از آن ، نمازگزاری ندیده بودیم . فردا صبح ، دیدیم که آن درخت خار ، بالا رفته است و مانند بزرگ ترین درختان خار، بلند و بزرگ شده است . خداوند خارهایش را زدود و شاخه هایش فراوان و در هم پیچیده و ساقه و برگ هایش سبز شدند . پس از آن ، میوه هایی داد به اندازه بزرگ ترین قارچ ها به رنگ گیاه وَرس ساییده (سرخ مایل به زرد) و با بوی عنبر و مزه عسل . به خدا سوگند ، هر گرسنه و تشنه و بیمار و نیازمند و حاجتمندی که از آن می خورد ، سیر و سیراب و تن درست می گشت و نیازش برطرف می شد . هر شتر نر و ماده و هر گوسفندی که از آن می خورد ، فربه می شد و شیرش زیاد می گشت . ما از روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله بر ما فرود آمده بود ، رشد و برکت را در اموالمان می دیدیم و سرزمین ما آباد و سرسبز شد . ما آن را درخت مبارک می نامیدیم و بادیه نشینان اطراف ما ، مانند ما ، از سایه آن بهره می بردند و از برگش در سفرها توشه بر می گرفتند و آن را همراه خود ، به سرزمین های بی آب و علف می بردند و جای آب و غذا را برایشان می گرفت . هماره این گونه بود و وضع بر همین منوال می گذشت ، تا این که روزی برخاستیم و دیدیم میوه هایش افتاده و برگ هایش زرد شده اند . اندوهگین و بیمناک شدیم و اندکی نگذشت که خبر درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله به ما رسید و همان روز ، پیامبر خدا قبض روح شده بود . پس از آن ، میوه هایی کوچک تر از پیش ، یا مزه و بویی فروتر ، می داد و این حالت ، سی سال ادامه داشت ، تا این که روزی برخاستیم و دیدیم که از اوّل تا آخرش ، خار در آورده و سرسبزیِ شاخه هایش رفته و همه میوه هایش ریخته اند. اندکی نگذشت که خبر شهادت امیر مؤمنان علی علیه السلام رسید و دیگر میوه نداد ؛ نه کم و نه زیاد . میوه اش به کلّی قطع شد و پیوسته ما و اطرافیان ما ، از برگش می گرفتیم و بیماران خود را با آن درمان می کردیم و دردهایمان را شفا می دادیم . مدّتی طولانی به این شکل باقی ماند . سپس روزی برخاستیم و دیدیم که از ساقه اش خون تازه تراویده و از برگ های پژمرده اش ، قطره خونی مانند آبِ گوشت ، می چکد . گفتیم : پیشامد بزرگی روی داده است و آن شب را بیمناک و اندوهگین ، به انتظار خبر حادثه سپری کردیم و چون سیاهیِ شب ، ما را فرا گرفت ، گریه و ناله ای از زیر زمین شنیدیم و غوغایی سخت و لرزه ای ، همراه صدای نوحه خوانی که می خواند : ای فرزند پیامبر و ای پسر وصی !ای بازمانده بزرگان گرامی ما ! ناله و فغان ، فراوان شد و بسیاری از آنچه را که می گفتند ، نمی فهمیدیم و پس از آن ، خبر شهادت حسین علیه السلام به ما رسید و آن درخت ، خشک و بی حاصل شد و باد و باران ، آن را شکست و از میان رفت و اثری از آن نماند . عبد اللّه بن محمّد انصاری می گوید : دِعبِل بن علی خُزاعی را در مدینه ، شهر پیامبر صلی الله علیه و آله ، دیدم و این سخن را برای او گفتم . او آن را انکار نکرد .



الخرائج والجرائح :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله سارَ حَتّی نَزَلَ خَیمَهَ اُمِّ مَعبَدٍ ، فَطَلَبوا عِندَها قِریً (1) ، فَقالَت : ما یَحضُرُنی شَیءٌ . فَنَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی شاهٍ فی ناحِیَهِ الخَیمَهِ قَد تَخَلَّفَت مِنَ الغَنَمِ لِضُرِّها ، فَقالَ : تَأذَنینَ فی حَلبِها ؟ قالَت : نَعَم ، ولا خَیرَ فیها . فَمَسَحَ یَدَهُ عَلی ظَهرِها ، فَصارَت أسمَنَ ما یَکونُ مِنَ الغَنَمِ ، ثُمَّ مَسَحَ یَدَهُ عَلی ضَرعِها ، فَأَرخَت ضَرعا عَجیبا ، ودَرَّت لَبَنا کَثیرا . فَقالَ : یا اُمَّ مَعبَدٍ ! هاتِی العُسَّ (2) ، فَشَرِبوا جَمیعا حَتّی رَووا . فَلَمّا رَأَت اُمُّ مَعبَدٍ ذلِکَ ، قالَت : یا حَسَنَ الوَجهِ ، إنَّ لی وَلَدا لَهُ سَبعُ سِنینَ ، وهُوَ کَقِطعَهِ لَحمٍ لا یَتَکَلَّمُ ولا یَقومُ ، فَأَتَتهُ بِهِ ، فَأَخَذَ تَمرَهً قَد بَقِیَت فِی الوِعاءِ ، ومَضَغَها وجَعَلَها فی فیهِ ، فَنَهَضَ فِی الحالِ ، ومَشی وتَکَلَّمَ ، وجَعَلَ نَواها فِی الأَرضِ ، فَصارَت فِی الحالِ نَخلَهً ، وقَد تَهَدَّلَ الرُّطَبُ مِنها ، وکانَ کَذلِکَ صَیفا وشِتاءً ، وأشارَ مِنَ الجَوانِبِ ، فَصارَ ما حَولَها مَراعِیَ ، ورَحَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . ولَمّا تُوُفِّیَ صلی الله علیه و آله لَم تُرطِب تِلکَ النَّخلَهُ ، وکانَت خَضراءَ ، فَلَمّا قُتِلَ عَلِیٌّ علیه السلام لَم تَخضَرَّ ، وکانَت باقِیَهً ، فَلَمّا قُتِلَ الحُسَینُ علیه السلام سالَ مِنهَا الدَّمُ ویَبِسَت . (3)

.

1- .القِری : الضیافه (مجمع البحرین : ج 3 ص 1475 «قری») .
2- .العُسّ : القدح الکبیر (النهایه : ج 3 ص 236 «عسس») .
3- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 146 ح 234 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 75 ح 26 .



الخرائج و الجرائح :پیامبر صلی الله علیه و آله رفت تا در خیمه اُمّ مَعبد فرود آمد . [پیامبر صلی الله علیه و آله و همراهانش] خواستند که امّ معبد ، مهمانشان کند . امّ معبد گفت : الآن ، چیزی آماده ندارم . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به گوسفندی در کنار خیمه که به خاطر بدحالی ، از گلّه جا مانده بود ، نگریست و گفت : «اجازه می دهی آن را بدوشم ؟» . گفت : آری ؛ ولی چیزی ندارد . پیامبر صلی الله علیه و آله دست بر پشت آن گوسفند کشید و مانند فربه ترین گوسفندان شد و سپس دست بر پستان آن کشید و پستان آن ، عجیبْ بزرگ شد و شیر فراوانی آورد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «ای امّ معبد ! کاسه بزرگی را بیاور» . [پیامبر صلی الله علیه و آله شیر را در کاسه دوشید و] همه شیر نوشیدند تا سیراب شدند . امّ معبد ، هنگامی که این را دید ، گفت : ای نیکو روی ! من فرزندی هفت ساله دارم که مانند تکّه گوشتی ، نه سخن می گوید و نه بر می خیزد . و او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد . پیامبر صلی الله علیه و آله خرمایی را که در ظرفْ مانده بود ، برداشت و آن را جوید و در دهان کودک گذاشت . کودک ، در جا برخاست و راه رفت و سخن گفت . پیامبر صلی الله علیه و آله هسته خرما را در زمین نهاد و همان وقت ، نخل خرمایی شد و خرمای تازه از آن آویزان گشت و در تابستان و زمستان ، این گونه بود و نیز به اطراف آن جا اشاره کرد و پیرامون آن جا ، سرسبز شد . سپس پیامبر صلی الله علیه و آله رفت . هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله وفات کرد ، آن نخل ، دیگر خرما نداد ؛ امّا همچنان سبز بود . هنگامی که امام علی علیه السلام کشته شد ، دیگر سبز نشد ؛ امّا باقی بود ؛ ولی هنگامی که امام حسین علیه السلام کشته شد ، خون از آن چکید و خشک شد .


2 / 15الآیاتُ الظّاهِرَهُ فی مَا انتَهَبوهُ4897.شواهد التنزیل ( به نقل از اَنَس ) کشف الغمّه عن عیسی بن الحارث الکندی عن زکریّا بن یحیی بن عمر الطائی (1) :سَمِعتُ غَیرَ واحِدٍ مِن مَشیخَهِ طَیٍّ یَقولُ : وَجَدَ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ فی ثَقَلِ الحُسَینِ علیه السلام ذَهَبا ، فَدَفَعَ بَعضَهُ إلَی ابنَتِهِ ، ودَفَعَتهُ إلی صائِغٍ یَصوغُ لَها مِنهُ حَلیا ، فَلَمّا أدخَلَهُ النّارَ صارَ هَباءً قالَ وسَمِعتُ غَیرَ زَکَرِیّا یَقولُ : صارَ نُحاسا .

فَأَخبَرَت شِمرا بِذلِکَ ، فَدَعا بِالصّائِغِ ، فَدَفَع إلَیهِ باقِیَ الذَّهَبِ ، وقالَ : أدخِلهُ النّارَ بِحَضرَتی ، فَفَعَلَ الصّائِغُ ، فَعادَ الذَّهَبُ هَباءً وقالَ غَیرُهُ : عادَ نُحاسا . (2) .

1- .فی المصدر : «الطائنی» ، وهو تصحیف ، وهو زکریّا بن یحیی بن عمر بن حصن الطائی الکوفی (راجع : تهذیب الکمال : ج 9 ص 383) .
2- .کشف الغمّه : ج 2 ص 268 وراجع : مثیر الأحزان : ص 82 .



2 / 15نشانه های پدیدار شده در اموال تاراج شده

4900.امام علی علیه السلام :کشف الغمّه به نقل از عیسی بن حارث کِندی : زکریّا بن یحیی بن عمر طایی ، می گفت که از چند تن از پیرمردان قبیله طَی شنیدم که می گفتند : شمر بن ذی الجوشن ، در میان اثاثیه امام حسین علیه السلام طلایی یافت و بخشی از آن را به دخترش داد . او هم آن را به زرگری داد تا از آن ، برایش زیوری بسازد . هنگامی که زرگر ، آن طلا را داخل آتش کرد ، دود شد [و به آسمان رفت] .

از کسی غیر زکریّا شنیدم که می گفت : آن طلا ، مس شد .

هنگامی که زرگر ، ماجرا را به شمر خبر داد ، او زرگر را خواست و بقیّه طلا را به او داد و گفت : آن را در حضور من ، وارد آتش کن .

زرگر چنین کرد . طلا دوباره دود شد و رفت . راوی دیگر (غیر از زکریّا) می گوید : [آن طلا ]مس شد . .




4901.امام علی علیه السلام :عیون الأخبار لابن قتیبه عن سنان بن حکیم عن أبیه :اِنتَهَبَ النّاسُ وَرسا (1) فی عَسکَرِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام یَومَ قُتِلَ ، فَما تَطَیَّبَت مِنهُ امرَأَهٌ إلّا بَرِصَت (2) . (3)4902.عنه علیه السلام :دلائل النبوّه عن سفیان :حَدَّثَتنی جَدَّتی قالَت : لَقَد رَأَیتُ الوَرسَ عادَ رَمادا ، ولَقَد رَأَیتُ اللَّحمَ کَأَنَّ فیهِ النّارَ حینَ قُتِلَ الحُسَینُ علیه السلام . (4)تهذیب الکمال عن یزید بن أبی زیاد :قُتِلَ الحُسَینُ علیه السلام ولی أربَعَ عَشرَهَ سَنَهً ، وصارَ الوَرسُ الَّذی کانَ فی عَسکَرِهِم رَمادا ، وَاحمَرَّت آفاقُ السَّماءِ ، ونَحَروا ناقَهً فی عَسکَرِهِم ، فَکانوا یَرَونَ فی لَحمِهَا النّیرانَ . (5)

.

1- .. الوَرس : نبتٌ أصفر یکون بالیَمَن ، تتّخذ منه الغُمره للوجه ، وغمَّرت المرأه وجهها : أی طَلَت به وجهها لیصفو لونها (لسان العرب : ج 6 ص 254 «ورس» و ج 5 ص 32 «غمر») .
2- .البَرصُ : بیاض یقع فی الجسد (لسان العرب : ج 7 ص 5 «برص») .
3- .عیون الأخبار لابن قتیبه : ج 1 ص 212 ، العقد الفرید : ج 3 ص 369 عن یسار بن عبد الحکیم وفیه «طیب» بدل «ورسا» ؛ الثاقب فی المناقب : ص 337 الرقم 281 عن سیّار بن الحکم ، شرح الأخبار : ج 3 ص 166 الرقم 1098 عن بشّار بن حکم عن اُمّه ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 56 عن محمّد بن الحکم عن اُمّه وفیهما «استعملته» بدل «تطیب» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 300 الرقم 1 .
4- .دلائل النبوّه للبیهقی : ج 6 ص 472 ، تهذیب التهذیب : ج 1 ص 593 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 313 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 5 ص 16 کلّها عن ابن عیینه عن جدّته ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 230 ، المعجم الکبیر : ج 3 ص 119 الرقم 2858 ولیس فیه ذیله من «ولقد» ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 90 وفیه «المرار» بدل «النار» وبزیاده «وذلک ورس و إبل کانت للحسین علیه السلام ونهبت لمّا قتل» فی آخره ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 310 الرقم 12 .
5- .تهذیب الکمال : ج 6 ص 434 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 313 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 5 ص 15 عن زید بن أبی زیاد ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 230 ، المحاسن والمساوئ : ص 63 نحوه ولیس فیه صدره إلی «صار» ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 91 عن زید بن أبی الزناد وفیه «المرار» بدل «النیران» ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 310 الرقم 12 وراجع : تاریخ أصبهان : ج 2 ص 153 والمناقب للکوفی : ج 2 ص 263 الرقم 728 وشرح الأخبار : ج 3 ص 165 الرقم 1095 .



عیون الأخبار ، ابن قتیبه به نقل از سِنان بن حکیم ، از پدرش : مردم ، گیاه آرایشیِ وَرس را از لشکر حسین بن علی علیه السلام ، در روز شهادتش به تاراج بردند ؛ ولی هر زنی که از آن به خود مالید ، پیسی گرفت .

دلائل النبوّه به نقل از سفیان : مادر بزرگم برایم گفت : روزی که حسین علیه السلام شهید شد ، دیدم که وَرْس (مهار شتر) ، خاکستر شده و گوشت[ِ شتر حسین علیه السلام ]را دیدم که گویی در آن ، آتش است .

تهذیب الکمال به نقل از یزید بن ابی زیاد : من ، چهارده ساله بودم که حسین علیه السلام کشته شد و وَرسی که در لشکرشان بود ، خاکستر شد و کرانه های آسمان ، قرمز گشت و ماده شتری را در لشکر خود ، نحر (قربانی) کردند و در گوشت آن ، آتش دیدند .



تهذیب الکمال عن أبی حمید الطحّان :کُنتُ فی خُزاعَهَ ، فَجاؤوا بِشَیءٍ مِن تَرَکَهِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَقیلَ لَهُم : نَنحَرُ أو نَبیعُ فَنَقسِمُ ؟ قالوا : اِنحَروا . قالَ : فَجُعِلَ عَلی جَفنَهٍ (1) ، فَلَمّا وُضِعَت فارَت نارا . (2)

بغیه الطلب فی تاریخ حلب عن یزید بن هارون :أخبَرَتنی اُمّی عَن جَدَّتِها ، قالَت : أدرَکتُ قَتلَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَلَمّا قُتِلَ خَرَجَ ناسٌ إلی إبِلٍ کانَت مَعَهُ ، فَانتَهَبوها ، فَلَمّا کانَ اللَّیلُ رَأَیتُ فیهَا النّیرانَ تَلتَهِبُ ، فَاحتَرَقَ کُلُّ ما اُخِذَ مِن عَسکَرِهِ . (3)

تهذیب الکمال عن جمیل بن مرّه :أصابوا إبِلاً فی عَسکَرِ الحُسَینِ علیه السلام یَومَ قُتِلَ ، فَنَحَروها وطَبَخوها ، قالَ : فَصارَت مِثلَ العَلقَمِ ، فَمَا استَطاعوا أن یُسیغوا مِنها شَیئا . (4)

مثیر الأحزان :نُحِرَتِ الإِبِلُ الَّتی کانَت مَعَ الحُسَینِ علیه السلام ، فَلَم یُؤکَل لَحمُها ؛ لِأَنَّهُ کانَ أمَرَّ مِنَ الصَّبِرِ (5) . وعَن عَبدِ الکَریمِ ابنِ یَعفورٍ الجُعفِیِّ : أنَّهُ لَمّا جُعِلَ اللَّحمُ فِی القِدرِ صارَ نارا . وکانَ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام وَرسٌ وطیبٌ ، فَاقتَسَموهُ ، فَلَمّا صاروا إلی بُیوتِهِم صارَ رَمادا . (6)

.

1- .الجَفنَه : معروفه ، أعظَمُ ما یکون من القِصاع (لسان العرب : ج 13 ص 89 «جفن») .
2- .تهذیب الکمال : ج 6 ص 435 ، المعجم الکبیر : ج 3 ص 121 الرقم 2863 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 231 وراجع : شرح الأخبار : ج 3 ص 165 الرقم 1096 .
3- .بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2620 و ص 2640 .
4- .تهذیب الکمال : ج 6 ص 435 ، دلائل النبوّه للبیهقی : ج 6 ص 472 عن حمید بن مرّه ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 231 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 90 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 5 ص 16 ، الصواعق المحرقه : ص 194 نحوه ولیس فیهما ذیله من «فما استطاعوا» ؛ إعلام الوری : ج 1 ص 430 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 57 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 310 الرقم 11 وراجع : الثاقب فی المناقب : ص 337 الرقم 283 .
5- .الصَّبِرُ : عصاره شجر مرّ ، واحدته صبیره (لسان العرب : ج 4 ص 442 «صبر») .
6- .مثیر الأحزان : ص 82 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 61 وفیه «لمّا نحر الجمل الذی حمل علیه رأس الحسین کان لحمه أمرّ من صبر» فقط ، بحار الأنوار : ج 45 ص 305 الرقم 3 .



تهذیب الکمال به نقل از ابو حمید طَحّان : میان قبیله خُزاعه بودیم که چیزی از اموال باقی مانده حسین علیه السلام آوردند و به آنان گفتند : آن را نحر کنیم (بکُشیم) یا بفروشیم و [پولش را ]قسمت کنیم ؟ گفتند : آن را نحر کنید . آن را در دیگی نهادند و چون نهاده شد ، آتش گرفت .

بُغْیه الطلب فی تاریخ حلب به نقل از یزید بن هارون : مادرم از مادر بزرگش برای من نقل کرد و گفت : کشته شدن حسین بن علی علیه السلام را درک کردم . هنگامی که کشته شد ، گروهی به سوی شتری که با او بود ، رفتند و آن را به تاراج بردند و چون شب شد ، دیدم که در آن ، آتش ، زبانه می کشد و هر چه از لشکر حسین علیه السلام گرفته شده بود ، آتش گرفت و سوخت .

تهذیب الکمال به نقل از جمیل بن مرّه : روز شهادت حسین علیه السلام ، به شتری در لشکر او دست یافتند و آن را نحر کردند و پختند ؛ ولی به تلخیِ گیاه حَنظل بود و نتوانستند چیزی از آن بخورند .

مثیر الأحزان :شتری که با امام حسین علیه السلام بود ، نحر شد ؛ امّا گوشتش خورده نشد ؛ زیرا از گیاه تلخِ صَبر نیز تلخ تر بود . از عبد الکریم بن یعفور جُعفی نقل شده است که چون آن گوشت را در دیگ نهادند ، آتش گرفت . همچنین ، همراه امام حسین علیه السلام گیاه آرایشیِ وَرس و مقداری عطر بود . آن را قسمت کردند ؛ امّا هنگامی که به خانه هایشان رفتند ، تبدیل به خاکستر شد .



4910.الإمام الصادق عن الإمام علیّ علیهماالسلام :المناقب لابن شهرآشوب عن أبی مخنف فی روایه :لَمّا دُخِلَ بِالرَّأسِ عَلی یَزیدَ کانَ لِلرَّأسِ طیبٌ قَد فاحَ عَلی کُلِّ طیبٍ ، ولَمّا نُحِرَ الجَمَلُ الَّذی حُمِلَ عَلَیهِ رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام کانَ لَحمُهُ أمَرَّ مِنَ الصَّبِرِ . (1)4907.امام علی علیه السلام :الأمالی للطوسی عن ناصح أبی عبد اللّه عن قریبه جاریه لهم :کانَ عِندَنا رَجُلٌ خَرَجَ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام ، ثُمَّ جاءَ بِجَمَلٍ وزَعفَرانٍ ، قالَت : فَلَمّا دَقُّوا الزَّعفَرانَ صارَ نارا .

قالَت : فَجَعَلَتِ المَرأَهُ تَأخُذُ مِنهُ الشَّیءَ ، فَتَلطِخُهُ عَلی یَدِها فَیَصیرُ مِنهُ بَرَصٌ .

قالَت : ونَحَرُوا البَعیرَ ، قالَت : فَکُلَّما حَزُّوا بِالسِّکّینِ صارَ مَکانَها نارا .

قالَت : فَجَعلوا یَسلَخونَهُ ، فَیَصیرُ مَکانَهُ نارا . قالَت : فَقَطَّعوهُ ، فَخَرَجَت مِنهُ النّارُ .

قالَت : فَطَبَخوهُ ، فَکُلَّما أوقَدُوا النّارَ فارَتِ القِدرُ نارا .

قالَت : فَجَعَلوهُ فِی الجَفنَهِ فَصارَ نارا .

قالَت : وکُنتُ صَبِیَّهً یَومَئِذٍ ، فَأَخَذتُ عَظما مِنهُ ، فَطَیَّنتُ عَلَیهِ (2) ، فَسَقَطَ وأنَا یَومَئِذٍ امرَأَهٌ ، فَأَخَذناهُ نَصنَعُ مِنهُ اللَّعبَ (3) . قالَت : فَلَمّا حَزَزناهُ بِالسِّکّینِ صارَ مَکانَهُ نارا ، فَعَرَفنا أنَّهُ ذلِکَ العَظمُ ، فَدَفَنّاهُ . (4) .

1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 61 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 305 الرقم 3 .
2- .أی أخذت طینا وجعلت العظم فیه ؛ من قولهم تطیَّن الرجل : أی تلطّخ به ، وطَیَّنَ الکتاب : ختمه بالطین (راجع : تاج العروس : ج 18 ص 361 «طین») .
3- .الظاهر أنّ فی العباره خللاً ، ولعلّه من تصحیف النسّاخ ، وأنّ الصواب ما فی بحار الأنوار نقلاً عن المصدر حیث جاء فیه : «... فطیّنتُ علیه ، فوجدته بعد زمانٍ ، فلمّا حززناه بالسکّین ...» .
4- .الأمالی للطوسی : ص 727 الرقم 1528 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 57 عن أحادیث بن الحاشر ولیس فیه ذیله من «قالت : فجعلوه» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 322 الرقم 16 .



4908.امام علی علیه السلام :المناقب، ابن شهرآشوب به نقل از ابو مخنف : هنگامی که سر را نزد یزید آوردند ، بوی خوشی داشت که از همه بوی های خوش ، برتر بود ، و هنگامی که شتر حامل سر امام حسین علیه السلام را نحر کردند ، گوشتش از گیاه تلخِ صبر ، تلخ تر بود .4909.امام علی علیه السلام :الأمالی ، طوسی به نقل از ابو عبد اللّه ناصح ، از قریبه (که از کنیزان آنها بود) : مردی پیش ما بود که به رویارویی با امام حسین علیه السلام رفت و با شتر و زعفران باز گشت . هنگامی که زعفران را ساییدند ، آتش گرفت . زنان از زعفران ، بر می گرفتند و چون به دست خود می مالیدند ، پیسی می گرفتند .

آن شتر را هم نحر کردند ؛ امّا هر گاه با چاقو آن را می بریدند ، جای چاقو آتش می گرفت . آن را پوست کندند ، جایش آتش گرفت . آن را قطعه قطعه کردند ، از آن ، آتش بیرون زد . خواستند آن را بپزند ؛ امّا هر گاه آتش می افروختند ، دیگ هم زبانه می کشید . چون آن را در کاسه [برای خوردن ]گذاشتند ، آتش گرفت . من آن روز ، کودک بودم و استخوانی از آن برداشتم و در گِل نهادم و پس از مدّتی آن را در آوردم . هنگامی که با چاقو آن را شکافتیم ، جایش آتش گرفت و فهمیدیم که آن ، همان استخوان است . پس آن را دفن کردیم . .




2 / 16تلک الآیاتُ4912.عنه علیه السلام :تهذیب الکمال عن اُمّ حیّان :یَومَ قُتِلَ الحُسَینُ علیه السلام أظلَمَت عَلَینا ثَلاثا ، ولَم یَمَسَّ أحَدٌ مِن زَعفَرانِهِم شَیئا ، فَجَعَلَهُ عَلی وَجهِهِ إلَا احتَرَقَ ، ولَم یَقلِب حَجَرا (1) بِبَیتِ المَقدِسِ إلّا اُصیبَ تَحتَهُ دَمٌ عَبیطٌ . (2)4913.عنه علیه السلام :کامل الزیارات عن أبی نصر عن رجل من أهل بیت المقدس :وَاللّهِ ، لَقَد عَرَفنا أهلَ بَیتِ المَقدِسِ ونَواحیها عَشِیَّهَ قُتِلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام ، قُلتُ : وکَیفَ ذاکَ ؟ قالَ : ما رَفَعنا حَجَرا ولا مَدَرا ولا صَخرا إلّا ورَأَینا تَحتَها دَما عَبیطا یَغلی ، وَاحمَرَّتِ الحیطانُ کَالعَلَقِ ، ومُطِرنا ثَلاثَهَ أیّامٍ دَما عَبیطا ، وسَمِعنا مُنادِیا یُنادی فی جَوفِ اللَّیلِ ، یَقولُ :


أتَرجو أُمَّهٌ قَتَلَت حُسَیناشَفاعَهَ جَدِّهِ یَومَ الحِسابِ مَعاذَ اللّهِ لا نِلتُم یَقیناشَفاعَهَ أحمَدَ وأبی تُرابِ قَتَلتُم خَیرَ مَن رَکِبَ المَطایاوخَیرَ الشّیبِ طُرّا وَالشَّبابِ


وَانکَسَفَتِ الشَّمسُ ثَلاثَهَ أیّامٍ ، ثُمَّ تَجَلَّت عَنها ، وَانشَبَکَتِ النُّجومُ ، فَلَمّا کانَ مِن غَدٍ اُرجِفنا بِقَتلِهِ ، فَلَم یَأتِ عَلَینا کَثیرُ شَیءٍ حَتّی نُعِیَ إلَینَا الحُسَینُ علیه السلام . (3) .

1- .. کذا فی المصدر ، وفی تاریخ دمشق : «ولم یُقلَب حَجَرٌ» وهو الأنسب .
2- .تهذیب الکمال : ج 6 ص 434 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 229 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 90 عن اُمّ حسان ، بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2637 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 216 الرقم 39 .
3- .کامل الزیارات : ص 160 الرقم 198 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 204 الرقم 6 .


2 / 16و این چند نشانه دیگر

اشاره

4916.یَنابیعُ المَودّه عن ابن عبّاس :تهذیب الکمال به نقل از اُمّ حَیّان : هنگامی که حسین علیه السلام کشته شد ، سه روز ، هوا تاریک شد . کسی دست به زعفران آنها نزد و آن را بر صورتش ننهاد ، جز آن که سوخت و هیچ سنگی در بیت المقدّس جا به جا نشد ، جز آن که در زیرش ، به خون تازه برخوردند .4911.امام علی علیه السلام :کامل الزیارات به نقل از ابو نصر : مردی از اهالی بیت المقدّس گفت : به خدا سوگند ، ما ساکنان بیت المقدّس و اطراف آن ، [با همه دوریِ راه ،] شامگاهان ، کشته شدن حسین علیه السلام را فهمیدیم .

گفتم : چگونه می شود ؟

گفت : هیچ سنگ و شن و صخره ای را بلند نکردیم ، جز آن که در زیر آن ، خون تازه و جوشان دیدیم و دیوارها مانند خونِ بسته، سرخ شده بودند و تا سه روز ، خون تازه بر ما بارید . همچنین ، شنیدیم که مُنادی ای در دل شب ، ندا می دهد :


آیا امّتی که حسین را کشت ،شفاعت جدّ او را در روز حساب ،امید می برد؟! پناه بر خدا ! به یقین ، به آن نخواهید رسیدو مقصودم ، شفاعت احمد و ابو تراب است . بهترین سوار را کشتیدو بهترینِ همه پیران و جوانان را .


و خورشید ، سه روز گرفت و سپس باز شد و ستارگان در هم رفتند و فردای آن روز ، شایعه کشته شدنش پخش شد و خیلی نگذشت که خبر شهادت حسین علیه السلام به ما رسید . .




4912.امام علی علیه السلام :مصباح الزائر فی زِیارَهِ النّاحِیَهِ المُقَدَّسَهِ : لَقَد صُرِعَ بِمَصرَعِکَ الإِسلامُ ، وتَعَطَّلَتِ الحُدودُ وَالأَحکامُ ، وأظلَمَتِ الأَیّامُ ، وَانکَسَفَتِ الشَّمسُ ، وأظلَمَ القَمَرُ ، وَاحتُبِسَ الغَیثُ وَالمَطَرُ ، وَاهتَزَّ العَرشُ وَالسَّماءُ ، وَاقشَعَرَّتِ الأَرضُ وَالبَطحاءُ . (1)راجع : ج 8 ص 84 (الفصل الخامس : ما ظهر من الکرامات من رأس سیّد الشهداء علیه السلام ) .

.

1- .مصباح الزائر : ص 224 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 233 ح 38 .



4914.امام صادق علیه السلام :مصباح الزائر در «زیارت ناحیه مقدّسه» : با سقوط تو ، اسلام ، سقوط کرد و احکام و قوانین خداوند ، معطّل ماندند و روزها تیره شدند ، و خورشید گرفت و ماه ، تاریک گشت و ابر و باران نیامدند و عرش و آسمان ، به لرزه در آمدند و زمین و صحرا جمع شدند [و لرزیدند] .ر . ک : ج 8 ص 85 (فصل پنجم : کرامت های دیده شده از سرِ سیّدالشهداء7) .

.


توضیحی در باره حوادث خارق العاده پس از شهادت امام حسین علیه السلام

در باره حوادث خارق العاده ای (مانند : باریدن خون از آسمان) که وقوع آنها پس از شهادت امام حسین علیه السلام گزارش شده ، چند نکته قابل توجّه است : 1 . تحقّق این امور ، استحاله عقلی ندارد (مُحال عقلی نیست) . بنا بر این ، وقوع آنها بر پایه ادلّه نقلیِ معتبر ، قابل اثبات است . 2 . حوادث خارق العاده ای که از آغاز تولّد امام حسین علیه السلام در منابع معتبر شیعه و اهل سنّت گزارش شده که به برخی از آنها اشاره شد ، به قدری فراوان اند که هر پژوهشگر منصفی ، می تواند با تأمّل در این گزارش ها ، اجمالاً به وقوعشان اطمینان پیدا کند . 3 . هم اکنون در روستای زرآباد 1 قزوین ، درخت چناری وجود دارد که صدها سال


عمر کرده و بر پایه گزارش های متواتر ، همه ساله در دهم محرّم (سال روز واقعه عاشورا) ، مادّه ای شبیه خون، از بخشی از شاخه های آن می چکد و هزاران نفر برای رؤیت این پدیده خارق العاده ، عاشورای هر سال، به این نقطه سفر می کنند . نگارنده (ری شهری) در تاریخ 25 /2 / 1386 (مطابق با 27 ربیع الثانی 1428) درختِ یاد شده را از نزدیک دیدم و شهادت جمعی از اهالی زرآباد را بر تکرار همه ساله این پدیده شنیدم ، بویژه پیرمردی که حدود 85 سال داشت و چگونگی تکرار آن پدیده را در هر سال و بدون استثنا دیده بود . همچنین یکی از مدرّسانِ معروف حوزه علمیّه قم ، مرحوم آیه اللّه شیخ قدرت اللّه وجدانی فخر سرابی (13111375 ش) در سفر حج که تقریبا یک سال قبل از وفات وی انجام شد در مدینه برای دو نفر از همکاران مورد وثوق این جانب (از جمله حجه الإسلام والمسلمین سید علی اکبر اجاق نژاد) نقل کرد که علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایی (م 1358 ش) ، مؤلّف گران قدر تفسیر المیزان ، در روز عاشورا ، چگونگیِ خونْ گریه کردن زمین را به او نشان داده است . (1)



1- .آیه اللّه وجدانی فخر ، برای جناب آقای اجاق نژاد نقل کرده اند که : در یکی از روزهای عاشورا، از نزدیک قبرستان نو (قم) عبور می کردم . استادم علّامه طباطبایی را دیدم . پس از سلام و احوالپرسی به من فرمود : می دانی امروز ، چه روزی است؟ گفتم : آری ... . فرمود : می دانی در روز عاشورا ، زمین و آسمان بر امام حسین علیه السلام گریه می کنند؟ گفتم : آری . فرمود : می دانی مرغ های بیابان بر ایشان ، گریه می کنند ؟ گفتم : آری . فرمود : می دانی ریگ های بیابان ، گریه می کنند؟ گفتم : آری . (البتّه من به احترام استاد ، هر چه می گفتند ، تصدیق می کردم) . در ادامه ، علّامه دست برد و از زمین ، سنگی را برداشت و با دست ، آن را مانند پنیر ، باز کرد و قطره خونی را در آن ، نشان داد و فرمود : این طور!



الفصل الثالث : دَفنُ الشُّهداءِ3 / 1حُضورُ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله عِندَ دَفنِ الشُّهَداءِ4918.تاریخ دمشق ( به نقل از ابن شُبْرُمَه ) الأمالی للمفید عن غیاث بن إبراهیم عن الصادق جعفر بن محمّد علیه السلام :أصبَحَت یَوما اُمُّ سَلَمَهَ تَبکی ، فَقیلَ لَها : مِمَّ بُکاؤُکِ ؟

فَقالَت : لَقَد قُتِلَ ابنِیَ الحُسَینُ علیه السلام اللَّیلَهَ ، وذلِکَ أنَّنی ما رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله مُنذُ قُبِضَ إلَا اللَّیلَهَ ، فَرَأَیتُهُ شاحِبا کَئیبا .

قالَت : فَقُلتُ : ما لی أراکَ یا رَسولَ اللّهِ شاحِبا کَئیبا ؟

قالَ : «ما زِلتُ اللَّیلَهَ أحفِرُ قُبورا لِلحُسَینِ وأصحابِهِ عَلَیهِ وعَلَیهِمُ السَّلامُ» . (1)4919.المناقب ، ابن شهر آشوب ( به نقل از شَعْبی ) الأمالی للطوسی عن اُمّ سلمه :رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی المَنامِ السّاعَهَ شَعِثا مَذعورا ، فَسَأَلتُهُ عن شَأنِهِ ذلِکَ .

فَقالَ : «قُتِلَ ابنِیَ الحُسَینُ وأهلُ بَیتِهِ الیَومَ ، فَدَفَنتُهُم ، وَالسّاعَهَ فَرَغتُ مِن دَفنِهِم» . (2) .

1- .الأمالی للمفید : ص 319 ح 6 ، الأمالی للطوسی : ص 90 ح 140 ، الأمالی للصدوق : ص 202 ح 217 عن أبی البختری وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عن اُمّ سلمه ، روضه الواعظین : ص 188 وفیه «روی : أصبحت ...» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 230 ح 1 .
2- .الأمالی للطوسی : ص 315 ح 640 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 55 ولیس فیه ذیله ، الثاقب فی المناقب : ص 331 ح 272 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 231 ح 2 .